مهر ۰۷، ۱۳۸۹

آمریکا، دشمن اسلام!؟

مرگ بر آمریکا! این جمله ای است که برای بسیاری از ایرانیان و مسلمانان در جهان آشناست. بسیاری از ما این جمله را بارها شنیده ایم. بسیاری آن را بارهای تکرار کرده ایم و همواره به عنوان ایرانی و برخی از ما به عنوان مسلمان آن را بر زبان آورده ایم تا نفرت خود را از آنچه که در بین مسلمانان به دشمن اسلام معروف است نشان دهیم

اما آیا هرگز پاسخی برای این سوال داریم که "آیا آمریکا دشمن اسلام است؟". برای پاسخ به این سوال باید به سیستم سیاسی و اجتماعی آمریکا و اقدامات این کشور توجه کرد. آمریکا از بدو استقلال از بریتانیا در سال 1776 میلادی کشوری با نظام سیاسی دموکراتیک و سکولار (بر پایه ی جدایی دین از سیاست) بوده است

این بدان معناست که دولت آمریکا در مسائل مذهبی شهروندانش (و شهروندان کشورهای دیگر جهان) مداخله نمی کند. در آمریکا آزادی کامل برای پیروان مذاهب مختلف وجود دارد و مسلمانان نیز مانند مسیحیان که اغلب شهروندان آمریکایی را تشکیل می دهند از قوانین و امکانات یکسان بهره می برند

بی طرفی دولت در مسائل مذهبی در آمریکا به خوبی از حمایت رئیس جمهور این کشور از ساخت مرکز اسلامی در نزدیکی محل برجهای دو قلوی فرو ریخته در 11 سپتامبر 2001 به خوبی مشاهده می شود. اما با این وجود بسیاری از مسلمانان جهان آمریکا را دشمن باورهایشان می دانند

شاید یکی از دلایل این امر را فرهنگ متفاوت این کشور (که دارای ارزشهایی کاملا متفاوت با ارزشهای اسلامی است) و نفوذ بی اندازه فرهنگی آمریکا در جهان دانست. در واقع گرایش شدید جوانان در جوامع مختلف و حتی در جوامع نسبتا سنتی اسلامی در آسیا و آفریقا باعث نگرانی شدید تندروهای اسلامگرا از بی توجهی به ارزشهای اسلامی شده است

در نتیجه این نفوذ فرهنگی، بسیاری از جوانان مسلمان مایل به زندگی به سبک غربی شده اند و این باعث شده برای تحریک احساسات و تعصبات مذهبی نیاز به یک دشمن بیگانه احساس شود. این دشمن بیگانه شاید بتواند پیشرفته ترین و ثروتمندترین کشور جهان باشد

به این نگاه می توان به این نتیجه رسید که این آمریکا نیست که دشمن اسلام است، بلکه این ابرقدرت اول دنیاست که باید از دید تندرو ها به عنوان دشمن دین اسلام معرفی شود تا پایه های قدرت آنان را محکم تر کند. در نتیجه در صورتی که روزی کشوری دیگر به قدرت برتر جهان تبدیل شود (به عنوان مثال، چین)، احتمالا آمریکا جای خود را به چین خواهد داد و بسیاری از تندروهای مذهبی در جهان چین را تهدیدی برای اسلام خواهند دانست

مهر ۰۲، ۱۳۸۹

قرآن سوزی در آمریکا، چرا!؟

تری جونز یک کشیش در فلوریدای آمریکا ادعا کرده بود که در سالروز 11 سپتامبر قصد به آتش کشیدن قرآن را دارد. این ادعای وی در آمریکا و سایر نقاط جهان با واکنش هایی شدید مواجه شد. نه تنها مقامات بلند پایه آمریکایی این اقدام وی را محکوم کردند، بلکه بسیاری از مسلمانان در آمریکا و سایر نقاط دنیا به آن واکنش نشان دادند

در پی این ادعا، مسلمانان در کشورهای اسلامی به شدت به این بی حرمتی به کتاب مقدس خود اعتراض کردند. این اعتراض ها در برخی از کشورهای مانند هند و پاکستان به خشونت کشیده شد و تعداد زیادی از معترضین جان خود را از دست دادند

این موضوع به جایی کشیده شد که ژنرال پترایوس فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان اعلام کرد که تصویر سوزاندن قرآن بدون شک بر تلفات نیروهای آمریکایی در عراق خواهد افزود. این از معدود دفعاتی است که یک مقام بلند پایه نظامی درباره مسائل سیاسی داخلی آمریکا اظهار نظر می کند. این موضوع خود به اهمیت مسئله می افزاید

در این بین بررسی دلایل چنین اقدامی و واکنش ها به آن خالی از لطف نیست. یکی از دلایل احتمالی این ادعا می تواند میزان تنفر شدید مسیحیان تندرو نسبت به مسلمانان تندرو باشد. هرچند مسلمانان پیامبر مسیحیان را پیامبری الهی می دانند، اما مسیحیان چنین نظری درباره پیامبر مسلمانان ندارند و این می تواند راه را برای مسیحیانی که مایل به توهین به مقدسات مسلمانان هستند، باز می کند

یکی دیگر از دلایل احتمالی این اقدام می تواند تلاش برای جلب توجه مسیحیان بیشتر به مسئله اسلامگرایان افراطی و سعی در تحریک حس تنفر در آنان نسبت به مسلمانان دانست. به عبارتی افرادی مانند آقای جونز ممکن است به دنبال سوء استفاده از حساسیت شهروندان آمریکایی نسبت به دو مسئله 11 سپتامبر و اسلامگرایی در کشورشان است. با استفاده از حس منفی آمریکایی ها نسبت به این دو مسئله می توان مسلمانان را در جامعه آمریکا منزوی تر کرد

یک دلیل احتمالی دیگر نیز می تواند تنها تلاشی برای معروف شدن باشد. بودن شک باید اعتراف کرد که یک کشیش ساده در کلیسایی کوچک در فلوریدا تبدیل به یک فرد خبرساز شده است که در سراسر جهان شناخته شده و صرفا ادعای او مبنی بر تصمیم به سوزاندن قرآن می تواند باعث کشاندن تندروهای مسیحی بیشتری به کلیسایش شود

اما آیا این اقدام او به جز عواقبی که ممکن است برای آمریکا داشته باشد برای خودش نیز هزینه ای در بر خواهد داشت؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که آقای جونز با این ادعا خود را در معرض حمله احتمالی تندروهای مسلمان قرار داده است و این می تواند جان او را به خطر بیاندازد

در پایان باید گفت هر چند دلایل بدبینی آمریکایی ها و اروپایی ها نسبت به مسلمانان می تواند تا حدی قابل درک باشد، اما باید این مسئله را نیز در نظر گرفت که تعداد مسلمانان تندرو نسبت به کل مسلمانان بسیار پایین است و نباید اقدامات افرادی را به کل مسلمانان نسبت داد. همچنین باید در نظر داشت که تحمل مذهبی و همزیستی مصالمت آمیز از ارزشهای نوین جامعه بشری هستند که هزینه بسیار گزافی در طول تاریخ برای رسیدن به این نقطه پرداخت شده است. بنابراین توهین به یک دین و کتاب مقدس بیش از یک میلیارد نفر در جهان را باید اقدامی ناپسند دانست

شهریور ۲۹، ۱۳۸۹

افراط گرایی مذهبی - قسمت دوم

یکی از راههای مقابله با افراط گرایی، مقابله با فقر و ایجاد امکان دسترسی افراد به آموزش است. د صورتی که به مهمترین مراکز تجمع گروههای تندرو مذهبی در جهان نگاه کنیم به نام کشورهایی مانند افغانستان، پاکستان و سومالی برخورد می کنیم که نه تنها کشورهایی فقیر محسوب می شوند، بلکه شهروندان این کشورها بصورتی گسترده و ریشه ای از دسترسی به آموزش مناسب به ویژه برای زنان محروم هستند

این فقر ترسناک باعث می شود که گروههای تندرو با وسوسه تامین غذا و مکان زندگی (عموما کمپ های آموزش تروریست ها) کودکان کم سن و سال را به ویژه از خانواده های فقیرتر جامعه به سمت خود جذب کنند. این افراد بصورتی متمرکز و سازمان یافته مورد آموزش اصول مذهبی (متناسب با برداشت گروه از اسلام) و روش های جنگ و درگیری قرار می گیرند

این افراد پس از رسیدن به سنین بالاتر به مهره هایی کاملا کنترل شده برای رهبران گروهها تبدیل می شوند که می توان با دادن وعده زندگی بی نقص در جهان پس از مرگ آنان را به راحتی به کام مرگ کشاند. استفاده از این افراد برای انجام عملیات انتخاری یکی از ترسناک ترین و تاثیرگذارترین سلاح های بشر برای ایجاد وحشت عمومی محسوب می شود

عدم امکان آموزش مناسب در کشورهای فقیر نیز یکی از عواملی است که افراد را به سمتی سوق می دهد که هر گونه ادعای رهبرانشان را در زمینه های مذهبی بدون تردید کردن و بدون پرسش بپذیرند. این افراد در صورتی که می توانستند به آموزش و ارتباطات آزاد با دنیای خارج از محیط زندگی خود دسترسی داشته باشند ممکن بود به افرادی متفاوت با آنچه هستند تبدیل شوند

از دیگر دلایل وجود و یا حتی رشد بنیادگرایی مذهبی، معادلات سیاسی است. به عنوان مثال زمانی که گروههای مذهبی در افغانستان برای رفع اشغال کشورشان با ارتش شوروی در حال مبارزه بودند، مورد حمایت آمریکا قرار می گرفتند که باعث رشد افراط گرایی مذهبی می شد. اما پس از ترک افغانستان توسط شوروی و به قدرت رسیدن تندروها در افغانستان و به ویژه پس از حملات یازده سپتامبر، بنیادگرایی اسلامی از طرف آمریکا به عنوان تهدیدی جدی شناخته شد

همچنین باید به حمایت برخی از کشورها از بنیادگراها برای رسیدن به اهدافی سیاسی اشاره کرد. به عنوان مثال ترویج بنیادگرایی در داخل ایران توسط دولت این کشور باعث محکم تر شدن جای پای حاکمیت در جامعه ای می شود که به سرعت به سمت میل به جدایی دین از سیاست حرکت می کند

در هر حال بدون در نظر گرفتن دلایل آن، باید اذعان داشت که بنیادگرایی مذهبی در جهان به ویژه در میان مسلمانان خطری عمده نه تنها برای آمریکا، بلکه برای تمامی جهان محسوب می شود. روندی که در صورت عدم توقف می تواند دنیا را به سمت اغتشاش و یا به سمت جنگ جهانی دیگری و یا حتی نسل کشی در مناطی از جهان پیش ببرد

شهریور ۲۵، ۱۳۸۹

افراط گرایی مذهبی - قسمت اول

پیروان هر دین و یا ایدئولوژی در طول تاریخ، خود را بصورتی مطلق در رابطه با باور داشتن به اعتقاداتشان محق دانسه و باور های خود را مطلقا صحیح می پنداشته اند. این صحیح پنداری مطلق باعث عدم سازش پذیری این افراد نسبت به عقاید متفاوت و یا گهگاه متضاد می شده است

چنین امری باعث ایجاد دیکتاتوری های مذهبی و سرکوب عقاید اقلیت ها در جوامع، تبعیض علیه پیروان مذاهب مختلف و حتی جنگ و نسل کشی شده است. هد این گونه رفتارهای خشن از طرف تندروهای مذهبی، تحمیل و گسترش باورهای این افراد در جامعه و حتی در کشورهای دیگر بوده است

نمونه هایی از رفتار انعطاف ناپذیر مذهبیون در طول تاریخ را می توان در رفتار موبدان زرتشتی در دوران ساسانیان در ایران، اعمال قدرت بی حد و مرز کلیسای کاتولیک در اروپا در قرون وسطی، قربانی کردن انسان برای خدایان تحت نفوذ مقامات مذهبی در آمریکای مرکزی و جنوبی پیش از ورود اروپاییان به این قاره (مانند تمدن های انکاها و مایاها) و رفتار دولت های بنیادگرای اسلامی مانند ایران و عربستان سعودی در حال حاضر مشاهده کرد

ریشه های چنین رفتاری را می توان در تفکرات ریشه های هر ایدئولوژی یا دین و مذهب جستجو کرد. هر دین خود را کامل ترین و مناسب ترین راه برای رسیدن به سعادت (به گونه ای که خود دین آن را تعریف می کند) می داند. برای رساندن پیروان به این سعادت، دین دارای قوانینی است که پیروانشرا به انجام برخی از کارها امر می کند و از انجام دادن برخی دیگر منع می کند. در این امر و نهی افرادی که دلیلی قانع کننده برای تمکین از دستورات دینی پیدا نمی کنند و از این دستورات پیروی نمی کنند مورد خشم پیروان آن دین قرار می گیرند

از آنجا که پیروان هر دین، باور های خود را مطلقا صحیح می دانند توان تحمل و پذیرش عدم تمکین از باورهایشان را نداشته و این باعث می شود استبداد مذهبی، درگیری و جنگ و یا حتی نسل کشی با هدف حفاظت و به اجرا گذاشتن دستورات دینی روی دهند

افراط گرایی مذهبی و اجبار خشونت آمیز افراد به تمکین از قوانین اسلامی در بخش هایی از افغانستان و پاکستان توسط طالبان نمونه ایی از عدم تحمل مذهبیون نسبت به افرادی دانست که به تعبیر تندروها با رعایت نکردن دستورات مذهبی گناهکار و دشمن دین هستند و باید از بین بروند. در این صورت برای مقابله با این افراد، گروههایی دیگر شکل می گیرند ممکن است آزادی خواه و یا حتی گروههای خشنی تنها با باورهای متفاوت باشند

شهریور ۱۸، ۱۳۸۹

ایران، حرکت به سمت انزوای کامل

در دنیای امروز تمامی کشورهای دنیا برای تامین نیازهایشان به یکدیگر نیازمندند. در این بین برای گرفتن یاری از یکدیگر، هر کشور نیاز به برقراری ارتباط با تعداد بسیار زیادی از کشورهای جهان دارد. هیچ کشوری در جهان بدون در نظر گرفتن توانایی های داخلی اش نمی تواند بدون ارتباط مناسب به سایر کشورهای جهان به رشد و شکوفایی خود ادامه دهد

این مساله برای کشورهای در حال توسعه که به شدت به جذب سرمایه و ورود فناوی های نو نیازمندند، اهمیت بیشتری پیدا می کند. در این بین می توان به دو کشور همسایه اشاره کرد که با وجود نزدیکی به یکدیگر و داشتن شرایطی نسبتا برابر در نیم قرن گذشته با یکدیگر تفاوتی فاحش پیدا کرده اند. کره شمالی نیم قرن پیش کشوری قدرتمندتر از کره جنوبی بود اما روابط سیاسی بسیار مناسب کره جنوبی با کشورهای پیشرفته و البته سیاست های اقتصادی بسیار کارامد این کشور را به یکی از ثروتمندترین و شکوفاترین کشورهای جهان تبدیل کرده است در حالیکه همسایه شمالی اش نه تنها در مرزهایش محبوس گشته بلکه رسما تبدیل به یکی از فقیرترین کشورهای جهان شده است

این مساله امروز در حال روی دادن برای ایران است. این کشور تا سال 1979 میلادی روابطی نسبتا مناسب با جهان غرب داشت. پس از انقلاب سال 1979 میلادی اما، ایران بطور کامل از غرب روی برگرداند و به دشمنی تمام عیار با آمریکا و بریتانیا پرداخت. جنگ هشت ساله این کشور و عراق و روابط نامطلوب ایران با دنیای پیشرفته باعث شد که ایران از مزیت واردات علم و فناوری و جدب سرمایه برای پروژه های ملی به ویژه در بخش نفت و گاز که شاهرگ حیاتی کشور به شمار می رود محروم گردد

این مسئله باعث پیشی گرفتن سریع همسایگان ایران از این کشور شده است. به عنوان مثال، ترکیه که تا سال 1979 به شدت از نظر اقتصادی از ایران عقب مانده بود، بدون داشتن منابع نفت و گاز قابل مقایسه با ایران توانسه است نه تنها از ایران پیشی بگیرد بلکه امروز ترکیه عضو گروه بیست (بیست قدرت اقتصادی برتر جهان) بوده و به دلیل ارتباط آسان به شرکت های فناوری برتر در جهان موفق به توسعه صنایع داخلی اش شده است

روابط ایران نه تنها با کشورهای پیشرفته جهان، بلکه حتی با همسایگانش نیز نامناسب به نظر می رسد. اولین مشکل ایران در منطقه داشتن دشمنی تمام عیار مانند اسرائیل است که همیشه تهدیدی بزرگ برای ایران به شمار می رود. هر چند این دشمنی در ابتدا توسط ایران آغاز شد، اما اسرائیل همیشه آماده ضربه زدن به ایران است. البته دشمنی با اسرائیل می تواند برای دولت ایران طرفدارانی را در داخل و خارج از مرزهایش بوجود آورد اما باعث گرم شدن روابط اعراب با ایران نشده است

امروز حتی کشورهایی که بصورتی سنتی و برای استفاده سیاسی در مقابل غرب از ایران حمایت می کردند (مانند چین و روسیه) و حتی کشورهایی که خریداران عمده نفت ایران را تشکیل می دهند (مانند کره جنوبی و ژاپن) نیز برای حفظ روابط خود با آمریکا و اتحادیه اروپا تلاش می کنند از ایران فاصله گرفته و خود را هر چه بیشتر با تحریم های سازمان ملل متحد، آمریکا و اتحادیه اروپا همراه کنند

به نظر می رسد ایران با تجدید نظر نکردن در سیاست های فعلی به سمتی می رود که چیزی جز انزوای هر چه بیشتر انتظار این کشور را نمی کشد. آینده ایران و نحوه رفتار آینده جهان با این کشور هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد و حتی ممکن است ایران را در مقابل ابرقدرت ها قرار دهد. آینده ای که شاید بسیاری از ایرانیان داخل و خارج از کشور از آن وحشت دارند

چیزی که امروز به وضوح می توان مشاهده کرد این است که ایران در حال حرکت به سمت انزوای روزافزون است، انزوایی که می تواند هزینه ای سنگین برای این کشور به دنبال داشته باشد


مرداد ۳۱، ۱۳۸۹

تبادل فرهنگی، تهاجم فرهنگی - قسمت دوم

مقاومت فرهنگی

اغلب انسان ها فرهنگ را بخشی از هویت خود می دانند. از اینرو برای ارضای حس خودشناسی، تلاش می کنند فرهنگ نسل پیش از خود را به عنوان یکی از عواملی که خود را با آن تعریف می کنند، حفظ کنند. این باعث شده که بسیاری از جوامع در راه حفظ سنت های خود قدم بردارند و تا حد امکان آن را در جاهای دیگر جهان گسترش دهند

این تلاش برای گسترش فرهنگ، در گذشته از طریق جنگ و استفاده از زور، و امروز بصورت تبلیغ و ترویج فرهنگ در رسانه ها و اماکن توریستی و ... انجام می شود. برای موفقیت در این زمینه، کشورها به عوامل بسیاری نیازمندند. از عواملی که می توانند به کشورها در زمینه گسترش فرهنگ خود کمک کنند می توان به قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی آن کشور اشاره کرد. میزان رفاه شهروندان آن کشور، نظم و انظباط ادارای و دولتی، دموکراسی و میزان آزادی و رضایت مردم در مرزهای آن و در نهایت قدرت و نفوذ رسانه های آن کشور در جهان نیز تاثیر بسزایی در این زمینه دارند

در مقابل، کشورهایی که (به هر دلیلی) توان صادر کردن فرهنگ خود را ندارند و تلاش هایشان در این زمینه با شکست مواجه شده، تلاش می کنند از راههای مختلف گرایش نسل جوان خود را به فرهنگ غربی کنترل کنند تا فرهنگ بومی خود را حداقل در مرزهای جغرافیایی خود حفظ کنند

نکته قابل توجه در این تلاش های این است که عموما کشورهایی که دارای نظام های سیاسی غیر دموکراتیک و یا کمتر دموکراتیک دارند تلاشی همراه با نوعی اجبار را برای این کار پیش می گیرند. به عنوان مثال دولت عربستان سعودی که به شدت سرکوبگر و غیر دموکراتیک است، با استفاده از زور و اجبار و دامن زدن به تعصبات مذهبی تلاش می کند سبک زندگی اسلامی و سنتی را در این کشور حفظ کند و هیچ کدام از مظاهر فرهنگی زندگی غربی را که تداعی کننده نوع رفتار غربی ها باشد، تحمل نمی کند اما در کشورهای اسلامی دموکراتیک تر مانند لبنان و مالزی، دولت تلاش هایی ملایم تر را برای حفظ فرهنگ کشور دنبال می کند

تهاجم فرهنگی

همانگونه که در درون هر کشوری در جهان، فرهنگ های قومی، قبیله ای و فرهنگ شهرهای کوچک جای خود را به سرعت به فرهنگ شهرهای بزرگتر می دهند، در بین کشورها نیز فرهنگ بومی و ملی هر کشور (به ویژه در کشورهای در حال توسعه) با سرعتی روز افزون در حال جایگزینی با فرهنگ زندگی غربی هستند. دلیل این تغییر فرهنگ، میل شدید نسل جوان در کشورهای مختلف به مظاهر فرهنگی غرب و به سبک زندگی کشورهای توسعه یافته است

در این بین در برخی از کشورهای در حال توسعه مقاومتی (با شدت متفاوت در کشورهای مختلف) در مقابل فرهنگ غرب و نفوذ آن شکل گرفته است. این مقاومت در هر کشور بنا بر دلایلی بوجود آمده است امه به نظر می آید سه دلیل وجود دارند که از دلایل اصلی این مقاومت به شمار می آیند

یکی از این دلایل، بافت به شدت مذهبی برخی از جوامع است. کشورهایی که دارای بافت بسیار مذهبی هستند معمولا دارای ارزش هایی هستند که در تضاد کامل با فرهنگ و ارزش های غربی است. این تضاد ارزش ها باعث می شود که قشر محافظه کار، سنتی و مذهبی و افراد مسن تر (که غالبا زمام امور را به دست دارند) با تمام توان در مقابل تغییر ارزش ها و فرهنگ سنتی و مذهبی جامعه مقاومت کنند

این نوع از مقاومت در کشورهایی مانند پاکستان به خوبی مشاهده می شود. در صورتی که این کشور مذهبی داری حکومتی دارای بنیان و قوانین مذهبی باشد، ممکن است به پشتوانه قشر مذهبی جامعه و با صرف هزینه برای فرهنگ سازی (گسترش فرهنگ بومی و مذهبی بین جوانان) از طریق تبلیغات و اجرای برنامه های فرهنگی، اعطای امتیاز به افراد پایبند به ارزش های فرهنگی بومی و حتی وضع قوانین محدود کننده و با استفاده از نیروهای امنیتی و برخورد قضایی از گرایش به فرهنگ غربی جلوگیری کند. نمونه ای از این گونه مقابله با فرهنگ غربی، امروز در ایران و عربستان سعودی (با شدت متفاوت) وجود دارد که در ایران کاملا ناموفق و در عربستان تا حد زیادی موفق بوده است

یکی دیگر از دلایل مقاومت در مقابل فرهنگ غرب به تعصبات سنتی و ملی گرایانه مربوط است. نسل قدیمی تر در بسیاری از کشورهای در حال توسعه غالبا دوران جوانی خود را در دوره و شرایطی گذرانده اند که ارتباط چندانی با فرهنگ های موجود در جوامع دیگر نداشته و به فرهنگ بومی خود محدود بوده اند. بر این اساس، دیدن جوانانی که به تدریج با ارزش های تازه پا به عرصه اجتماع می گذارند برای آنان تا حدی غیر قابل حضم به نظر می رسد. از اینرو نسل قدیمی تر سعی می کند از راههای مختلف نسل های پس از خود را به پیروی و وفاداری به فرهنگ ملی کشورشان ترغیب (و گاهی وادار کند). این نوع مقاومت, در کشورهای مختلف دارای شدت و نتایج متفاوتی است. به عنوان مثال در کشور نپال دولت به دلایل ملی گرایانه به شدت با مظاهر فرهنگی بیگانه مقابله می کند که تا حدی موفق بوده است (در نپال پوشیدن کت و شلوار ممنوع بوده و همه باید لباس های ملی به تن داشته باشند). در هند و ژاپن فشار برای حفظ فرهنگ بومی بدون اجبار صورت می گیرد و دولت نیز تنها تلاشهایی فرهنگی (و نه امنیتی) را برای گسترش و حفظ فرهنگ بومی کشور دنبال می کند. این امر باعث شده نه تنها جوانان این گونه کشورها به حالتی متعادل میان حفظ فرهنگ کشورشان و گرایش به فرهنگ غرب برسند، بلکه تا حد زیادی به گسترش فرهنگ این کشورها به سایر نقاط جهان و حتی به کشورهای غربی نیز شده است

دلیلی دیگر برای مقاومت در مقابل فرهنگ غرب نه اجتماعی و ملی گرایانه است و نه مذهبی. در کشورهای غیر دموکراتیک، دولت های از اینکه شهروندانشان در مقابل دولت رفتاری مشابه رفتار شهروندان کشورهای دموکراتیک نشان دهند به شدت واهمه دارند. این دولت ها مایل نیستند شهروندانشان از دولت انتظار پاسخگویی داشته باشند به این دلیل که می دانند در صورت آزادی کامل مردم، دولت مجبور خواهد شد به نظر مردم توجه کند و در نهایت به فرایندهای دموکراتیک تن در دهد که قدرت را از دست عده ای محدود خارج خواهد کرد

سخن آخر

هر چند در اغلب کشورها جهان تلاش هایی برای حفظ فرهنگ و سنت های بومی صورت می گیرد، اما گرایش شدید جوانان کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته و حتی کشورهای توسعه یافته به فرهنگ زندگی اروپایی و آمریکایی غیر قابل انکار است. در این بین برخی از کشورها به ترویج فرهنگ خود (حتی خارج از مرزهایشان) می پردازند (مانند ژاپن و هند) و برخی نیز که توان انجام این کار را ندارند (به دلیل غیر قابل پذیرش بودن فرهنگشان با توجه به اصول پذیرفته شده جهانی و ...) به مقابله با نفوذ فرهنگ غرب در کشورهایشان می پردازند (مانند ایران و عربستان)

در اینجا باید این مسئله را یادآور شد که فرایند تغییر فرهنگ ها در یک کشور نه تهاجم فرهنگی است و نه حتی لزوما رویدادی نامطلوب است. نوع نگاه افراد به این فرایند است که تعیین کننده خوب و یا بد بودن آن است. اما "آزادی هر فرد جایی تمام می شود که آزادی دیگری شروع می شود"، بنابراین آیا کسی این حق را دارد که ارزش های مطلوب خود را به هر دلیلی به دیگری تحمیل کند؟

تبادل فرهنگی، تهاجم فرهنگی - قسمت اول

مقدمه

برای فرهنگ تعاریف بسیاری ارائه شده است. در اینجا شاید بتوان فرهنگ را "رفتار منحصر به فرد گروهی" نامید که (حداقل بخشی از آن) از تاثیر جامعه بر افراد شکل می گیرد (در این تعریف ویژگی های بیولوژیک مد نظر نیست). در این تعریف منظور از "گروه" می تواند هر واحد متشکل از انسان ها باشد (هر چند برخی از دانشمندان بر این باورند که بسیاری از گونه های نخستین و حتی برخی حیوانات دارای فرهنگ ویژه خود بوده و هستند). این واحد می تواند گروهی از دوستان، یک رسته نظامی، کارکنان یک صنف خاص (مانند پزشکان و ...)، پیروان یک مذهب خاص، افراد یک قوم یا قبیله و یا شهروندان یک کشور واحد باشد

انسان از زمان های بسیار دور، حتی پیش از تکامل به شکل امروزی آن، بصورت جمعی زندگی می کرده است. قبیله هایی که بصورتی منزوی و جدا از یکدیگر زندگی می کردند غالبا به ندرت با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند. این مسئله باعث می شد که نحوه زندگی افراد هر قبیله تا حدی از قبیله های دیگر متفاوت باشد. در این حالت ارتباط قبایل با یکدیگر به شدت محدود بوده و انسان ها به غریبه ها به عنوان مهاجم نگاه می کردند و ارتباط انسان ها با یکدیگر بیشتر به جنگ و درگیری (به دلایلی مانند حفظ قلمرو و یا محدودیت منابع مانند غذا) ختم می شده است

با تشکیل تمدن ها و کشورها، افراد و شهروندان هر قلمرو، علاوه بر فرهنگ ویژه قومی و منطقه ای خود، دارای فرهنگی مشترک در حیطه کل کشور نیز شدند. این فرهنگ ها در طی جنگ ها، متناسب با پیروزی و یا شکست هر کشور دچار تغییرات بزرگی می شدند

معمولا کشورهای پیروز در جنگ برای از بین بردن آثار فرهنگی (و مذهبی) کشور مغلوب تلاش گسترده ای را آغاز می کردند. پس از نابودی بناهایی که به نوعی نماد فرهنگی محسوب می شدند، کشور غالب ممکن بود با استفاده از زور سعی کند آداب و رسوم فرهنگ کشور مغلوب را به شدت سرکوب کرده و نشانه های فرهنگی خود را به آن جامعه تحمیل کند تا هم فرهنگ خود را گسترش داده باشند و هم حس وفاداری به تمدن غالب را در نسل های بعدی جامعه مغلوب بوجود بیاورند (مانند حمله اعراب به ایران در قرن اول پس از ظهور اسلام)

در قرون اخیر، و به ویژه در چند دهه اخیر، با پیشرفت امکانات سفر و مهمتر از آن با پیشرفت ابزار ارتباطی مانند سینما، رادیو، تلویزیون و پس از آن تلفن همراه و البته شاهکار قرن، اینترنت، ارتباط انسان های نقاط مختلف جهان به شدت گسترش یافته و باعث آگاهی ملت ها از ویژگی های فرهنگی یکدیگر شده است

این رویداد باعث شده که فرهنگ ها در محدوده جغرافیایی بومی خود محبوس نبوده و بسیاری از نشانه های فرهنگی از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و متناسب با تلاش صاحبان فرهنگ و میل سایر ملل به توجه به آن، در جهان گسترش یابند

آیا فرهنگ تغییر می کند؟

در پاسخ به این سوال باید قاطعانه گفت "بله". باید این نکته را در نظر داشت که فرهنگ ساخته دست آدمی است و متناسب با عوامل زیادی مانند شرایط جغرافیای، سیاسی، اعتقادات مذهبی و ... افرادی که فرهنگ به آنها تعلق دارد، در طول زمان شکل می گیرد. بدیهی است با تغییر هر کدام از شرایط و عوامل موثر در شکل گیری هر فرهنگ، آن فرهنگ نیز تغییر می کند

مثالهای بسیاری برای تغییر فرهنگ ها وجود دارد. به عنوان مثال نحوه حضور زنان در جوامع غربی. تا دو قرن پیش زنان عضوی مادون مردان در جامعه محسوب می شدند. شاید بتوان دلیل آن را در ابتدا این دانست که در گذشته، اغلب مشاغل به توان فیزیکی فرد بسیار وابسته بودند، در نتیجه زنان که شاید توان فیزیکی کمتری نسبت به مردان داشتند، موجوداتی پایین تر مردان محسوب می شدند

اما با پیشرفت علم و فناوری و تغییر مشاغل، نیاز به توان فکری بیشتر از توان فیزیکی شد (و البته در نتیجه جنبش های گسترده زنان)، زنان نیز توانستند با استفاده از آموزش و تلاش جایگاه خود را به شدت بهبود بخشیدند. زنان که تا یکصد سال پیش موجوداتی نادان تر از آن محسوب می شدند که بتوانند رای دهند، امروز به صدراعظمی آلمان و یا وزارت امور خارجه آمریکا رسیده اند. به دنبال آن یک ویژگی فرهنگی غرب که تحکم مرد به زن در خانواده بود (و نشان دهنده قدرت مرد در خانواده بود)، امروزه کاری ناپسند محسوب می شود و جای خود را به مشورت و تصمیم گیری برابر داده است

مرداد ۲۴، ۱۳۸۹

تبعیض قومی و نژاد پرستی - قسمت سوم

نژاد پرستی متقابل

این نوع نژاد پرستی را در حالت های خارج از کنترل شاید بتوان دشمنی نیز نامید. در این نوع نژاد پرستی دو نژاد، ملت، قوم و یا پیروان دو مذهب متفاوت می توانند با یکدیگر در رقابت شدید و یا حتی در دشمنی به سر برند. در این حالت هر کدام از دو طرف درگیر خود را برتر از دیگری می دانند و دلایل تاریخی (مانند جنگ های پیشین) و یا اعتقادات مذهبی متفاوت نیز می توانند به تبعیضات اعمال شده توسط دو طرف علیه یکدیگر دامن بزند

میزان این رقابت می تواند به شدت متغیر باشد. به عنوان مثال رقابت شدید بین فرانسوی ها و بریتانیایی ها که ریشه تاریخی دارد، امروزه به حالتی کاملا متعادل رسیده است و با روابطی کاملا دوستانه همراه شده است. اما رقابت بین ترک های مسلمان عثمانی و ارامنه (بیش از یک قرن پیش) باعث اجبار ارامنه به ترک قلمرو عثمانی و در نتیجه آن، کشته شدن تعداد بسیار زیادی از ارامنه شد (ارامنه امروز این اقدام عثمانی را نسل کشی می نامند)

کوچ اجباری سرخپوستان آمریکا توسط سفید پوستان حدود دو قرن پیش نیز باعث مرگ گسترده سرخپوستان شد. رقابت تاریخی ایرانیان و اعراب را نیز که در حالت نه جنگ و نه صلح (از نظر فرهنگی) قرار دارد، می توان از این گونه نژاد پرستی دانست

این گونه از نژاد پرستی گاهی توسط دولت ها نیز مورد تشویق قرار می گیرد. به عنوان مثال، پاکستان که در زمان استقلال هند از بریتانیا، جزوی از هند محسوب می شد پس از استقلال هند از بریتانیا، از هند نیز استقلال یافت و تبدیل به کشوری اسلامی با حکومتی مبتنی بر اسلام شد که در مقابل هندوستان سکولار قرار گرفت

دو کشور بر سر مالکیت کشمیر (هر کدام بخش هایی از آن را در اختیار دارند) بارها با هم جنگیده اند و رقابت تسلیحاتی اتمی بین دو کشور در نهایت منجر به مسلح شدن هر دو کشور به جنگ افزار هسته ای شد. این جنگ ها باعث ایجاد نوعی نفرت بین دو ملت شده که دولت های دو کشور نیز گاهی با بالا بردن تنش در روابط خود به این مسئله دامن می زنند

پایان سخن

نژاد پرستی از زمانهایی دور در شکل های مختلفی وجود داشته است و در برخی دوره های تاریخی به اوج خود رسیده است. اما در سالهای اخیر بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان نژاد پرستی را ممنوع کرده و به شدت با آن مقابله می کنند. هر چند هنوز ریشه های نژاد پرستی بطور کامل از جوامع پیشرفته برچیده نشده است، اما پیشرفت های زیادی صورت پذیرفته است

در دهه 1960 میلادی که تفکیک نژادی در آمریکا بصورتی فدرال ممنوع شد، بسیاری از نژاد پرستان به ویژه در ایالت های جنوبی آمریکا دست به شورش زدند. امروز رئیس جمهور آمریکا یک مهاجر سیاه پوست است. موارد مشابه بسیاری از این دست وجود دارد که نشانگر تغییرات بزرگی در جهان، پیرامون مسئله نژاد پرستی است

اما در کشورهای در حال توسعه و کشورهای کمتر توسعه یافته هنوز راهی طولانی برای رسیدن به شرایط مطلوب در پیش است که باید طی شود. در هر حال به نظر می رسد که نژاد پرستی در سراسر جهان در حال از دست دادن طرفدارانش است و دنیا به سمت برابری نژادی حرکت می کند

تبعیض قومی و نژاد پرستی - قسمت دوم

ایدئولوژی نژاد پرستی

نژاد پرستی به عنوان یک ایدئولوژی از قرن نوزدهم و زمانی شکل گرفت که دانشمندان سعی در تفکیک انسان ها بر اساس نژاد (ویژگی های ظاهری افراد) کردند. کشفیات یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ، "چارلز داروین" نیز پایه علمی برخی از باورهای نژادی قرار گرفت. پس از اکتشاف قاره آمریکا توسط اروپاییان و در دوره سلطه اروپا بر آفریقا، بسیاری از اروپاییان بر این باور بودند که بومیان این مناطق (به ویژه در آفریقا) تنها موجوداتی شبه انسان هستند اما از نظر علمی حیوان محسوب می شوند. این باورها تا جایی پیش رفت که در برخی از نقاط اروپا باغ وحش هایی ایجاد شدند که در آنها، برخی بومیان آفریقا مانند حیوان نگهداری می شدند تا بازدید کنندگان اروپایی آنان را ببینند

یکی از عوامل تشدید برده داری در اروپا و آمریکا و گسترش شدید تجارت برده نیز این باور به انسان نبودن بومیان آفریقایی بود که باعث دستگیری و انتقال سیاه پوستان از این قاره به آمریکا و اروپا (در مقیاسی بسیار وسیع) برای بردگی شد

هر چند در آغاز قرن بیستم اغلب کشورهای اروپایی و آمریکا برده داری را (و نه تبعیض نژادی) ممنوع کرده بودند اما در جنگ جهانی دوم، قتل عامی وسیع توسط آلمان نازی در اروپا و امپراطوری ژاپن در چین صورت گرفت که ناشی از تفکرات نژاد پرستانه بسیار قوی در سیستم سیاسی این دو کشور و فرهنگ دو ملت داشت. هر دو این کشورها با هدف گسترش نژاد خود که آن را برتر می دانستند، دست به پاکسازی نژادی زدند. این ایدئولوژی پس از جنگ جهانی دوم به ویژه به دلیل واقعه هولوکاست (قتل عام یهودیان توسط آلمان نازی) به شدت از اعتبار افتادند اما مسئله نژاد و نژاد پرستی بصورتی گسترده در جهان باقی ماند

البته داده های علمی بسیاری وجود دارند که از تفاوت های فیزیکی مانند توانایی های ویژه نژادهای متفاوت حکایت می کنند (مانند برتری بی چون و چرای سیاه پوستان در ورزش هایی مانند بوکس و بسکتبال). در عمل نیز توجه به درصد زندانیان سیاه پوست به سفید پوست نسبت به جمعیت در آمریکا، توسعه یافتگی کشورهای اکثرا سفید پوست و عقب ماندگی کشورهای اغلب سیاه پوست و موارد مشابه این فکر را در ذهن انسان ایجاد می کند که نژادهای متفاوت با هم تفاوت هایی واقعی دارند. اما این تفاوت ها مانند گذشته بر حقوق اولیه انسان ها از نژادهای مختلف تاثیر ندارند

عوامل نژاد پرستی

برای نژاد پرستی عوامل زیادی وجود دارد. برخی از رفتارها نیز هستند که به خودی خود نژاد پرستی محسوب نمی شوند اما می توانند به تبعیضات نژاد پرستانه منجر شوند (مانند ملی گرایی افراطی). برتری تکنولوژیک و اقتصادی جوامع اروپایی و آمریکا شمالی که اغلب افراد آن سفید پوست هستند را می توان یکی از دلایل مهم احساس برتری سفید پوستان بر سایر نژادها دانست

از دلایل دیگر حس برتری افراد نسبت به دیگران (بصورت جمعی) را می توان انزوای جغرافیایی (مانند بریتانیا و استرالیا که هر دو جزیره هستند) در صورت همراهی با توان بالای فناوری و اقتصادی، غنای فرهنگی و ویژگی های زبانی (مانند فرانسه)، ریشه های تاریخی (مانند بردگی سیاه پوستان در آمریکا در گذشته) که مانع از پذیرش برابری از طرف افراد غالبا برتر جامعه می شود و ...، می باشد

علاوه بر این دلایل باید به افرادی در طبقه پایین جوامعی اشاره کرد که از نظر سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی در جهان به عنوان جوامع برتر شناخته می شوند. این گونه افراد ممکن است به دلیل احساس عدم دسترسی کافی به فرصت های پیشرفت (به دلایل متعدد) از رسیدن به طبقات بالای جامعه باز بمانند و در نتیجه به عنوان تنها عامل تعیین هویت خود به نژاد و عنوان جامعه خود تعصبی افراطی پیدا کنند. در این موارد فرد ممکن است برتری سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی افرادی از جامعه را که دارای نژادی متفاوت با نژاد غالب جامعه هستند، غیر قابل تحمل بیابند. این گونه نژاد پرستی را می توان در آلمان (بیشتر نسبت به مهاجرین سیاه پوست آفریقای شمالی)، بریتانیا (بیشتر نسبت به مهاجران هندی و پاکستانی) و تا حدی در جنوب آمریکا (نسبت به سیاه پوستان) مشاهده کرد

یکی دیگر از عوامل نژاد پرستی را می توان ملی گرایی افراطی دانست. شهروندان یک کشور ثروتمند و پیشرفته در صورتی که از نظر فرهنگی نیز دارای غنای بالایی باشند و به ویژه اگر آن کشور زبان ویژه خود را داشته باشد و یا اگر محل تولد زبانی جهانی، معبتر و پر استفاده باشد مطمئنا به شدت به کشور خود افتخار می کنند. در صورتی که کشور مورد نظر دارای تاریخی پر افتخار (دارای فتوحات نظامی بسیار و کشفیات علمی فراوان و موثر و ...) در گذشته ای نه چندان دور (به عنوان مثال یک، دو و یا سه قرن گذشته) باشد، حس وطن پرستی و ملی گرایی در شهروندان آن می توان بسیار شدید باشد

در این حالت، این حس ملی گرایی می تواند باعث حس برتری این ملت بر سایر ملت ها شود. در صورتی که میزان مهاجرین خارجی به کشور مورد نظر آنقدر زیاد باشد که در معادلات اجتماعی این کشور تاثیر گذار باشد ممکن است باعث ایجاد نوعی انزجار از مهاجرین و اعمال تبعیض به اشکالی مختلف در جامعه شود که مصداق کامل نژاد پرستی است. این نوع نژاد پرستی در کشوری مانند فرانسه (بیشتر نسبت به مهاجرین مسلمان الجزایری و حتی نسلهای بعدی آنها) مشاهده می شود

مسائل مذهبی نیز می تواند باعث تبعیضات سنگین اجتماعی در یک جامعه شود. در جوامع مذهبی، پیروان مذهبی که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند ممکن است تبعیضاتی اجتماعی در مورد اقلیت های مذهبی اعمال کنند. به عنوان مثال در بسیاری از کشورهای اسلامی ممکن است مسلمانان از خرید مواد غذایی از غیر مسلمانان خودداری کنند و غیر مسلمانان از حقوقی برابر با مسلمانان برخوردار نباشند

در صورتی که یک جامعه دارای حکومتی مذهبی باشد و یا ارتباطی نزدیک با نهادهای مذهبی داشته باشد، ممکن است تبعیضاتی علیه پیروان مذاهب متفاوت با مذهب مورد حمایت دولت اعمال شود. مثالهایی از این نوع تبعیض را می توان عدم امکان برابر برای پیشرفت، به ویژه در زمینه های سیاسی و نظامی برای شیعیان عراق در زمان حاکمیت حزب بعث (با وجود اینکه شیعیان نزدیک به نیمی از جمعیت عراق را تشکیل می دهند)، و عدم امکان تبلیغ مذهب برای اقلیت های مذهبی و حتی عدم امکان انجام فرایض مذهبی غیر مسلمانان در عربستان سعودی نام برد

در برخی کشورها، نژاد پرستی به دلایل مختلفی بوجود می آید. به عنوان مثال در ترکیه ملی گرایی افراطی، و حس برتری ترک های این کشور که نام و زبان کشور به آنها تعلق دارد نسبت به کردهای ساکن ترکیه باعث ایجاد تبعیضاتی آشکار در این کشور نسبت به کردها شده است

مسائل سیاسی نیز می توانند از عوامل ایجاد نژاد پرستی بصورت خود به خودی و یا تشویق شده توسط دولت شود. به عنوان مثال، در صورتی که یک نژاد و یا قوم در مرزهای یک کشور پایبندی و فرمانبرداری کافی از دولت مرکزی نداشته باشند و یا در موارد شدیدتر، در صورتی که دارای گرایش های استقلال طلبانه باشند، ممکن است مورد کم توجهی اقتصادی و سیاسی دولت (و توجه سرویس های امنیتی و نظامی به آن قوم) قرار بگیرند

در این صورت پیشرفت افراد متعلق به آن قوم در جامعه، به ویژه در بدنه دولت محدود شده و دولت به نژاد پرستی و تبعیض اجتماعی علیه آن قوم دامن می زند. با تشویق سایر قومیت ها به کوچ منطقه محل سکونت آن قوم، دولت سعی در بر هم زدن توازن جمعیتی و نژادی آن منطقه کرده و افراد قوم مورد نظر را به حاشیه می راند. تسهیلات اقتصادی دولت برای کشاندن جمعیت به این گونه مناطق باعث تبعیض آشکار در میزان استخدام، میزان دستمزد و دسترسی شهروندان به آموزش در منطقه به نفع مهاجرین و علیه بومیان منطقه می شود. تبتی ها در جنوب چین، و کردها در شرق ترکیه از مثالهای چنین تبعیضاتی هستند

تبعیض قومی و نژاد پرستی - قسمت اول

مقدمه

هر چند همه انسانهای امروزی از بازماندگان گونه "هموسپیانس" محسوب می شوند، اما به دلایلی مانند مسائل محیطی و ... به مرور زمان تفاوت هایی ظاهری در رنگ پوست و مو، استخوانبندی و تا حدی چهره با هم پیدا کرده اند. این تفاوت ها از طریق ژن های هر فرد به نسل بعدی او منتقل می شود و این نژادها همچنان با یکدیگر متفاوت باقی می مانند

این تفاوت ها به دلایل مختلف باعث ایجاد حس برتری بین افراد متعلق به نژادهای مختلف شده است. این باور که نژادی از نژادی دیگر برتر است، نژادپرستی نامیده می شود. در واقع نژاد پرستی باوری است که بر اساس آن عوامل ژنتیک که تشکیل دهنده یک نژاد و مشخص کننده ویژگی های فیزیکی انسان هستند، پایه و اساس برتری یک نژاد بر نژادی دیگر محسوب شوند. بر این اساس ممکن است افرادی از نژادی خاص مورد تبعیض و رفتاری نابرابر با افراد نژادی دیگر قرار گیرند. این تبعیض ممکن است در مورد افرادی از قومیت هایی خاص نیز اعمال شود. از نظر سازمان ملل متحد، هیچ تفاوتی میان تبعیض نژادی و تبعیض قومیتی وجود ندارد

تعریف نژاد و نژاد پرستی در طول تاریخ تغییر کرده است. باورهای اولیه نژادی مبنی بر این بودند که جمعیت انسان ها بر اساس نژادهای مختلف قابل تقکیک است. بسیاری از زیست شناسان، انسان شناسان و جامعه شناسان امروز، این تفکیک را رد می کنند و تعریفی علمی تر از نژاد را با توجه به جغرافیای محل زندگی، قومیت، تاریخ و درون همسری انسان ها با یکدیگر، ارائه می دهند

اغلب نژاد پرستان ویژگی های مختص نژاد خود را (مانند رنگ پوست و مو، استخوانبندی، ویژگی های چهره و حتی زبان و فرهنگ) برتر از ویژگی های متناظر در نژادهای دیگر می دانند. این باورها در طول تاریخ باعث درگیری ها و گاهی جنایت های بزرگی شده است (مانند پاکسازی های نژادی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم)

درباره ریشه های نژاد پرستی نظریه های بسیاری وجود دارد. اما شاید آغاز عملی نژاد پرستی را بتوان در دوره ای یافت که انسان ها هنوز بصورت قبیله ای زندگی می کردند و به علت عدم ارتباط قبیله ها با هم، افراد هر قبیله (به دلیل ترس و یا عدم اعتماد) از تماس با بیگانه ها خودداری می کردند. ممکن است اطمینان و گرایش به افراد قبیله خودی در زمان انزوا، و یا محدود بودن منابع در یک منطقه باعث ایجاد درگیری میان قبایل مختلف در مناطق متفاوتی از جهان شده باشد. این درگیری ها می توانند عامل ایجاد نوعی کلیشه برای برتر بینی قبیله خودی نسبت به قبیله بیگانه بوده که با تکامل و همزیستی بیشتر انسان و تشکیل کشورها به نوعی ملی گرایی افراطی و در نهایت نژاد پرستی تبدیل شده باشد

با تکامل بیشتر جوامع و تشکیل تمدن ها، احتمالا حس برتری قبیله ها، به حس برتری تمدن ها، فرهنگ ها و حتی طبقات بالاتر یک جامعه واحد به طبقات پایین تر همان جامعه تبدیل شده است. با تغییر مرزهای جغرافیایی و تغییر سیستم های سیاسی و تبادل فرهنگی جوامع با یکدیگر، نژاد پرستی نیز متناسب با شرایط زمانه دچار فراز و نشیب شده است

انواع تبعیض قومی و نژادی

تبعیض نژادی و نژاد پرستی در زمینه های مختلف و به روش های زیادی می تواند اعمال شود. در زیر چند مثال از انواع تبعیض اشاره می شود

تبعیض در استخدام

این نوع تبعیض شامل تمایلات و اعمالی می شود که منجر به کاهش احتمال استخدام افرادی با نژاد اقلیت در جامعه شوند. به عنوان مثال در یک تحقیق در سال 2003 که بصورت مشترک بین دانشگاه ام.آی.تی و دانشگاه شیکاگو انجام شد مشحض شد که بین افرادی که نامزد استخدام در شغلی خاص هستند، اسامی آنان که بیشتر به اسامی رایج بین سیاه پوستان شبیه هستند حدود 50% کمتر از کسانی که اسامی آنان تداعی کننده یک سفید پوست است، شانس رسیدن به مرحله مصاحبه استخدام را دارند

تبعیض سازمان یافته

این نوع تبعیض توسط دولت ها، شرکت ها، سازمان ها، ادیان، مراکز آموزشی و بسیاری دیگر از نهادهایی صورت می گیرد که توان تاثیرگذاری بر زندگی افراد را دارند. عبارت تبعیض سازمان یافته اولین بار در دهه 1960 میلادی با تعریف "ناتوانی یک سازمان در ارائه خدمات جامع و حرفه ای به تمامی افراد (مرتبط با سازمان) به دلیل مسائلی مانند رنگ پوست؛ فرهنگ و یا قومیت افراد" ارائه شد

مثال هایی از این نوع تبعیض، عدم حق رای سیاه پوستان در برخی از ایالت های آمریکا تا پیش از تصویب قانون حقوق مدنی در دهه 1960 میلادی، عدم امکان نامزدی ریاست جمهوری برای غیر شیعیان در ایران و عدم امکان استفاده برابر از فرصت ها و امکانات ملی برای کردها در ترکیه هستند

تبعیض اقتصادی

تبعیض اقتصادی نوعی تبعیض و عدم برابری اجتماعی است که بر اساس نژاد پرستی در پیشینه یک جامعه و یا به دلایل تاریخی بوجود می آید. این نابرابری از طریق عدم دسترسی کافی به آموزش و فرصت های اقتصادی برای یک نسل، برای فرزندان آن نسل شکل می گیرد. برخی بر این باور هستند که رقابت موجود در سیستم سرمایه داری تا حد زیادی مانع از اعمال تبعیض می شود و استدلال آن نیز این است که کارفرما در این نوع سیستم به دنبال تامین منافع خود است و اعمال در استخدام تبعیض ممکن است برای وی هزینه هایی در بر داشته باشد (به دلیل محرومیت از تخصص فردی که ممکن است از نژادی متفاوت با نژاد غالب و یا مطلوب کارفرما باشد)

در پاسخ به این ادعا، برخی معتقدند که حتی در نظام سرمایه داری یک شرکت ممکن است برای نزدیکی به استانداردهای جامعه (که ممکن است حتی نژاد پرستانه باشند) و در نتیجه جذب بیشتر افراد آن جامعه از سیاست های استخدامی نژاد پرستانه استفاده کند. به عنوان مثال در یک جامعه عمدتا سفید پوست (و نژادپرست)، استخدام یک سیاه پوست به عنوان مدیر عامل می تواند باعث اخلال در همکاری بین کارمندان و فرمانبرداری کامل آنان از تیم مدیریت و ایجاد اختلاف نظر شدید بین آنان شده و حتی به وجهه شرکت در جامعه آسیب بزند

هر چند این می تواند یک نگاه بیش از حد افراطی به نظر برسد اما بیانگر این مطلب است که نژاد پرستی تا چه حد می تواند نافذ باشد و شرکت ها حتی در یک سیستم سرمایه داری ممکن است از راههای مختلفی اقداماتی نژاد پرستانه را انجام دهند