مقدمه
مسیحیت بزرگترین دین جهان و دین بیش از دو میلیارد نفر در سرتاسر جهان است. پیامبر آنان "عیسی" نام دارد که از مادری به نام "مریم" در بیش از دو هزار سال پیش در سواحل شرقی دریای مدیترانه متولد شد. کتاب مقدس آنان "انجیل" است که دارای چهار نسخه است
تاریخچه
مسیحیت پس از پیدایش, چندان مورد توجه رومیان قرار نگرفت و آنان این دین را متعلق به فقیران و سطوح پایین جامعه می دانستند. این دین در ابتدا به عنوان نوعی جدیدتر از یهودیت شناخته می شد که البته به تدریج از آنان جدا شده و به عنوان یک دین مستقل شناخته شد. لازم به ذکر است که مسیحیان و مسلمانان هر دو پیامبر یهودیان,"موسی", را به عنوان پیامبری الهی به رسمیت می شناسند
در سال 306 میلادی فردی به نام "کنستانتین" به وسیله جنگ توانست در روم به قدرت برسد و بنا به اعتقادات خود مسیحیت را دین رسمی امپراطوری روم اعلام کرد و اولین امپراطوری مسیحی تاریخ را راه اندازی کرد. این کار باعث شد کلیسا (عبادتگاه مسیحیان) قدرت و جایگاه ویژه ای در روم پیدا کند.این امر منجر به فرستادن مبلغان مذهبی بسیاری برای گسترش مسیحیت در سرتاسر امپراطوری و حتی فراتر از آن گشت
امروزه دوره تاریخی بین سالهای 350 تا 1450 میلادی را قرون وسطی می نامند. این دوره تاریخی در واقع دوره قدرت نمایی کلیسا بود. کلیسا در این دوره به ویژه در اواخر این دوره به شدت هر باور, اندیشه و یا اقدامی را که مخالف قدرت کلیسا و آموزه های آن بود, به شدت سرکوب می کرد. شکنجه کافران به دین مسیح و قتل آنان توسط پلیس ویژه کلیسا در دوره قابل توجه بود
بهترین مثال برای بیان این قدرت, اتفاقی است که برای "گالیلئو گالیله" (قرن شانزدهم و هفدهم میلادی) افتاد. او یک دانشمند بود که اعلام کرد زمین به دور خورشید می چرخد. اما کلیسا که بر اساس متون مذهبی معتقد بود زمین مرکز کائنات است و تمامی ستارگان و خورشید به دور زمین می چرخند او را تهدید به سوزانده شدن به عنوان یک کافر کرد و "گالیله" نیز از ترس جانش ادعایش را پس گرفت
لازم به ذکر است, در این دوره تاریخی, کلیسا برای تحکیم پایه های قدرت خود در ذهن انسان ها از هنر موسیقی, نقاشی و معماری استفاده زیادی می کرد و این باعث پیشرفت چشمگیر این شاخه های هنری و علمی در زمان برتری و سلطه کلیسا شد که حاصل آن به جا ماندن نقاشی ها و آثار معماری فوق العاده و بی نهایت ارزشمند از آن دوران شده است
در اواخر قرون وسطی, با توجه به رشد علم و مورد توجه قرار گرفتن انستیتو ها و دانشگاه ها به عنوان مراکز علمی, نفوذ علمی کلیسا رو به افول رفت و در قرون پانزدهم, شانزدهم و هفدهم رشد علم به گونه ای بود که دیگر کمتر کسی به نظر کلیسا درباره مسائل علمی توجه می کرد. در این دوره امپراطوری هایی کوچکتر که در محدوده روم سابق به صورت مستقل شکل گرفته بودند به تدریج دین و سیاست را از یکدیگر جدا کردند و حکومت هایی مردم سالارتر نسبت به سابق را شکل دادند
پس از این کلیسا به شدت با کاهش قدرت مواجه شد و امروزه کلیسا به جز یک نهاد مذهبی جایگاه دیگری در کشور های صنعتی ندارد و نه تنها توانایی تفتیش عقاید و مجازات کافران به دین مسیح را ندارد بلکه به راحتی تمام مورد انتقاد گروههای فکری مختلف قرار می گیرد
ویژگی های مسیحیت و جوامع مسیحی
"عیسی مسیح" فرد محوری در دین مسیح به شمار می رود. یاران ویژه او در زمان حیاتش "حواریون" نام دارند که متشکل از دوازنده نفر بوده اند. بنا به روایات مسیحیان, امپراطوری روم به دنبال فشار یهودیان و به دلیل خیانت یکی از حواریون موفق به دستگیری "عیسی" شد و او را به صلیب کشید. او بدین صورت کشته شد ولی سه روز پس از آن بر روی صلیب زنده شد و به آسمان رفت. به همین دلیل, صلیب, به نماد اصلی مسیحیان تبدیل شد
لازم به ذکر است که مسلمانان که "عیسی" را نیز یکی از پیامبران الهی می دانند , روایتی متفاوت از این واقعه دارند, آنان معتقدند که پیامبر مسیحیان به امر خدا از نظرها پنهان شده است و هرگز به صلیب کشیده نشده بلکه فردی که به او خیانت کرده بود به امر خدا چهره اش شبیه پیامبر مسیحیان شد و به اشتباه و به جای او به صلیب کشیده شد
بنابر اعتقاد مسیحیان (و البته مسلمانان), "مریم مقدس" در زمان تولد فرزندش باکره بوده است و بدون ارتباطی فیزیکی با یک انسان و تنها به امر خدا باردار شده است. مسیحیان این واقعه را نشان این می دانند که پیامبرشان فرزند خداست ولی مسلمانان آن را نشانه برگزیده بودن و پیامبری او می دانند و خداوند را منزه از داشتن فرزند دانسته و کاملا بدون شریک در مقام خدایی در نظر می گیرند
مسیحیان نیز همانند بسیاری دیگر از ادیان, به جهان پس از مرگ و زندگی ابدی اعتقاد دارند. آنان بر این باور هستند که روح انسان ها پس از مرگ به جهانی متفاوت با جهان مادی رفته و در آنجا بر اساس عدالت و حکم خدا و بر پایه اعمال و کردار فرد در زمان حیات به بهشت و یا جهنم می رود
امروزه مسیحیان را می توان به سه شاخه یا مذهب عمده تقسیم کرد که شامل "کاتولیک ها", "پروتستان ها" و "ارتدوکس ها" می شود
کاتولیک ها, کسانی هستند که برتری و رهبری اسقف اعظم روم, یعنی "پاپ" را به رسمیت می شناسند. واژه کاتولیک به معنی "جهانی" است و از اوایل بوجود آمدن کلیسا به آن اطلاق می شده است. کلیسای کاتولیک خود را تنها وارثی می داند که بدون هیچ انفصالی مقام رهبری را از "سنت پیترز" (ارشدترین فرد در بین حواریون) تا زمان حال به ارث برده است. این کلیسا تاثیر بسیار زیادی ( چه مثبت و چه منفی) بر فرهنگ اروپا گذاشته است. همه اعضای این کلیسا (پیروان آن) در سال 1990 نزدیک به یک میلیارد نفر بود که معادل 52 درصد مسیحیان جهان و 16 درصد کل جمعیت جهان در آن زمان بوده است. بیشترین پیروان این کلیسا در اروپا و آمریکای لاتین هستند
پروتستان ها, کسانی هستند که یک جنبش خواستار اصلاحات را در قرن شانزدهم در کلیسای کاتولیک به راه انداختند. خواسته این جنبش بازگرداندن ایمان مسیحی به حالت اولیه آن به همراه حفظ آنچه از کلیسای کاتولیک بودند که فکر می کردند ارزشمند است. پروتستان ها رهبری پاپ را رد می کنند و بر مرجعیت انجیل و ایمان فردی تاکید می کنند. امروزه به هر کلیسا که زیر مجموعه کلیسای کاتولیک و یا ارتدوکس نباشد, پروتستان می گویند
ارتدوکس ها, پیروی شاخه ای از مسیحیت هستند که در ابتدا در نیمه شرقی امپراطوری روم, معادل یونان و ترکیه و خاورمیانه امروزی, پدید آمد. آنها خود را پیرو حقیقی جوامع مسیحی اولیه ای می دانند که به وسیله حواریون در شهر های باستانی مدیترانه به وجود آمده و پس از آن به سایر نقاط دنیا گسترش یافتند. امروزه اکثر پیروان این مذهب در روسیه و شبه جزیره بالکان زندگی می کنند هرچند جوامع ارتدوکس بسیاری در سایر نقاط دنیا حضور دارند. در سال 2000 اعضای این کلیسا حدود 210 میلیوم نفر بود
امروزه اکثر مسیحیانی که در کشور های صنعتی و سکولار زندگی می کنند, در زندگی روزمره خود چندان دستورات دین مسیح را مورد توجه قرار نمی دهند. به عنوان مثال روابط جنسی خارج از ازدواج و مصرف مشروبات الکلی در غرب رواج داشته و کلیسا نیز به دلیل عدم قدرت اجرایی توانایی متوقف کردن آن را ندارد
هرچند کلیسا هنوز هم در بسیاری از جوامع دارای نفوذ است اما این نفوذ را نمی توان با قدرت بی چون و چرای آن در قرون وسطی مقایسه کرد. شاید پیشرفت علمی و گسترش علوم انسانی و فلسفه در غرب و همچنین تاکید بر باورهای فردی و آزادی اندیشه در جوامع پیشرفته را بتوان اصلی ترین عوامل به حاشیه رانده شدن کلیسا در غرب دانست