مقاومت فرهنگی
اغلب انسان ها فرهنگ را بخشی از هویت خود می دانند. از اینرو برای ارضای حس خودشناسی، تلاش می کنند فرهنگ نسل پیش از خود را به عنوان یکی از عواملی که خود را با آن تعریف می کنند، حفظ کنند. این باعث شده که بسیاری از جوامع در راه حفظ سنت های خود قدم بردارند و تا حد امکان آن را در جاهای دیگر جهان گسترش دهند
این تلاش برای گسترش فرهنگ، در گذشته از طریق جنگ و استفاده از زور، و امروز بصورت تبلیغ و ترویج فرهنگ در رسانه ها و اماکن توریستی و ... انجام می شود. برای موفقیت در این زمینه، کشورها به عوامل بسیاری نیازمندند. از عواملی که می توانند به کشورها در زمینه گسترش فرهنگ خود کمک کنند می توان به قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی آن کشور اشاره کرد. میزان رفاه شهروندان آن کشور، نظم و انظباط ادارای و دولتی، دموکراسی و میزان آزادی و رضایت مردم در مرزهای آن و در نهایت قدرت و نفوذ رسانه های آن کشور در جهان نیز تاثیر بسزایی در این زمینه دارند
در مقابل، کشورهایی که (به هر دلیلی) توان صادر کردن فرهنگ خود را ندارند و تلاش هایشان در این زمینه با شکست مواجه شده، تلاش می کنند از راههای مختلف گرایش نسل جوان خود را به فرهنگ غربی کنترل کنند تا فرهنگ بومی خود را حداقل در مرزهای جغرافیایی خود حفظ کنند
نکته قابل توجه در این تلاش های این است که عموما کشورهایی که دارای نظام های سیاسی غیر دموکراتیک و یا کمتر دموکراتیک دارند تلاشی همراه با نوعی اجبار را برای این کار پیش می گیرند. به عنوان مثال دولت عربستان سعودی که به شدت سرکوبگر و غیر دموکراتیک است، با استفاده از زور و اجبار و دامن زدن به تعصبات مذهبی تلاش می کند سبک زندگی اسلامی و سنتی را در این کشور حفظ کند و هیچ کدام از مظاهر فرهنگی زندگی غربی را که تداعی کننده نوع رفتار غربی ها باشد، تحمل نمی کند اما در کشورهای اسلامی دموکراتیک تر مانند لبنان و مالزی، دولت تلاش هایی ملایم تر را برای حفظ فرهنگ کشور دنبال می کند
تهاجم فرهنگی
همانگونه که در درون هر کشوری در جهان، فرهنگ های قومی، قبیله ای و فرهنگ شهرهای کوچک جای خود را به سرعت به فرهنگ شهرهای بزرگتر می دهند، در بین کشورها نیز فرهنگ بومی و ملی هر کشور (به ویژه در کشورهای در حال توسعه) با سرعتی روز افزون در حال جایگزینی با فرهنگ زندگی غربی هستند. دلیل این تغییر فرهنگ، میل شدید نسل جوان در کشورهای مختلف به مظاهر فرهنگی غرب و به سبک زندگی کشورهای توسعه یافته است
در این بین در برخی از کشورهای در حال توسعه مقاومتی (با شدت متفاوت در کشورهای مختلف) در مقابل فرهنگ غرب و نفوذ آن شکل گرفته است. این مقاومت در هر کشور بنا بر دلایلی بوجود آمده است امه به نظر می آید سه دلیل وجود دارند که از دلایل اصلی این مقاومت به شمار می آیند
یکی از این دلایل، بافت به شدت مذهبی برخی از جوامع است. کشورهایی که دارای بافت بسیار مذهبی هستند معمولا دارای ارزش هایی هستند که در تضاد کامل با فرهنگ و ارزش های غربی است. این تضاد ارزش ها باعث می شود که قشر محافظه کار، سنتی و مذهبی و افراد مسن تر (که غالبا زمام امور را به دست دارند) با تمام توان در مقابل تغییر ارزش ها و فرهنگ سنتی و مذهبی جامعه مقاومت کنند
این نوع از مقاومت در کشورهایی مانند پاکستان به خوبی مشاهده می شود. در صورتی که این کشور مذهبی داری حکومتی دارای بنیان و قوانین مذهبی باشد، ممکن است به پشتوانه قشر مذهبی جامعه و با صرف هزینه برای فرهنگ سازی (گسترش فرهنگ بومی و مذهبی بین جوانان) از طریق تبلیغات و اجرای برنامه های فرهنگی، اعطای امتیاز به افراد پایبند به ارزش های فرهنگی بومی و حتی وضع قوانین محدود کننده و با استفاده از نیروهای امنیتی و برخورد قضایی از گرایش به فرهنگ غربی جلوگیری کند. نمونه ای از این گونه مقابله با فرهنگ غربی، امروز در ایران و عربستان سعودی (با شدت متفاوت) وجود دارد که در ایران کاملا ناموفق و در عربستان تا حد زیادی موفق بوده است
یکی دیگر از دلایل مقاومت در مقابل فرهنگ غرب به تعصبات سنتی و ملی گرایانه مربوط است. نسل قدیمی تر در بسیاری از کشورهای در حال توسعه غالبا دوران جوانی خود را در دوره و شرایطی گذرانده اند که ارتباط چندانی با فرهنگ های موجود در جوامع دیگر نداشته و به فرهنگ بومی خود محدود بوده اند. بر این اساس، دیدن جوانانی که به تدریج با ارزش های تازه پا به عرصه اجتماع می گذارند برای آنان تا حدی غیر قابل حضم به نظر می رسد. از اینرو نسل قدیمی تر سعی می کند از راههای مختلف نسل های پس از خود را به پیروی و وفاداری به فرهنگ ملی کشورشان ترغیب (و گاهی وادار کند). این نوع مقاومت, در کشورهای مختلف دارای شدت و نتایج متفاوتی است. به عنوان مثال در کشور نپال دولت به دلایل ملی گرایانه به شدت با مظاهر فرهنگی بیگانه مقابله می کند که تا حدی موفق بوده است (در نپال پوشیدن کت و شلوار ممنوع بوده و همه باید لباس های ملی به تن داشته باشند). در هند و ژاپن فشار برای حفظ فرهنگ بومی بدون اجبار صورت می گیرد و دولت نیز تنها تلاشهایی فرهنگی (و نه امنیتی) را برای گسترش و حفظ فرهنگ بومی کشور دنبال می کند. این امر باعث شده نه تنها جوانان این گونه کشورها به حالتی متعادل میان حفظ فرهنگ کشورشان و گرایش به فرهنگ غرب برسند، بلکه تا حد زیادی به گسترش فرهنگ این کشورها به سایر نقاط جهان و حتی به کشورهای غربی نیز شده است
دلیلی دیگر برای مقاومت در مقابل فرهنگ غرب نه اجتماعی و ملی گرایانه است و نه مذهبی. در کشورهای غیر دموکراتیک، دولت های از اینکه شهروندانشان در مقابل دولت رفتاری مشابه رفتار شهروندان کشورهای دموکراتیک نشان دهند به شدت واهمه دارند. این دولت ها مایل نیستند شهروندانشان از دولت انتظار پاسخگویی داشته باشند به این دلیل که می دانند در صورت آزادی کامل مردم، دولت مجبور خواهد شد به نظر مردم توجه کند و در نهایت به فرایندهای دموکراتیک تن در دهد که قدرت را از دست عده ای محدود خارج خواهد کرد
سخن آخر
هر چند در اغلب کشورها جهان تلاش هایی برای حفظ فرهنگ و سنت های بومی صورت می گیرد، اما گرایش شدید جوانان کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته و حتی کشورهای توسعه یافته به فرهنگ زندگی اروپایی و آمریکایی غیر قابل انکار است. در این بین برخی از کشورها به ترویج فرهنگ خود (حتی خارج از مرزهایشان) می پردازند (مانند ژاپن و هند) و برخی نیز که توان انجام این کار را ندارند (به دلیل غیر قابل پذیرش بودن فرهنگشان با توجه به اصول پذیرفته شده جهانی و ...) به مقابله با نفوذ فرهنگ غرب در کشورهایشان می پردازند (مانند ایران و عربستان)
در اینجا باید این مسئله را یادآور شد که فرایند تغییر فرهنگ ها در یک کشور نه تهاجم فرهنگی است و نه حتی لزوما رویدادی نامطلوب است. نوع نگاه افراد به این فرایند است که تعیین کننده خوب و یا بد بودن آن است. اما "آزادی هر فرد جایی تمام می شود که آزادی دیگری شروع می شود"، بنابراین آیا کسی این حق را دارد که ارزش های مطلوب خود را به هر دلیلی به دیگری تحمیل کند؟